همه روزها را دوست بدار ..... Love every day
| ||
#حکایت_آموزنده_ملانصرالدین
روزی ملانصرالدین به دهکده ای می رفت، در بین راه زیر درخت گردوئی به استراحت نشست و در نزدیکی اش بوته کدوئی را دید؛ ملا به فکر فرو رفت که چگونه کدوی به این بزرگی از بوته ی کوچکی بوجود می آید و گردوی به این کوچکی از درختی به آن بزرگی؟ سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! آیا بهتر نبود که کدو را از درخت گردو خلق می کردی و گردو را از بوته کدو؟ در این حال، گردوئی از درخت بر سر ملا افتاد و برق از چشمهایش پرید و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت: پروردگارا! توبه کردم که بعد از این در کار الهی دخالت کنم؛ زیر ا هر چه را خلق کرده ای،حکمتی دارد و اگر جای گردو با کدو عوض شده بود، من الآن زنده نبودم! * هیچ کار خدا بی حکمت نیست [ یکشنبه 101/8/15 ] [ 6:23 صبح ] [ زهره صفی آریان
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |