سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همه روزها را دوست بدار ..... Love every day
 

 

این روزها خیلی کارها رنگ و بوی واقعی خود را از دست داده اند....

دوست داشتن رنگ باخته...

زندگی آرامش و گرمی ندارد...

علایق بیشتر در گنداب هوس است تا محبت ...

دوستی ها طعم طمع بخود گرفته...

میهمانی و شادی ها با صله رحم و محبت خالص، فرسنگها فاصله دارد.. 

و خلاصه تا دلت بخواهد

همه یا در حال خواندن نمایشنامه اند و یا خود بازیگرند...

آرام بخوانید... آرام بیایید و آرام بروید....

بگذارید معنای تولد همه گیر شود...

مبادا کیک تولد و شمع و تشریفات شما را از 

پـــــــــــدر  و  مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر

غافل کند...

پدر و مادر تنها نقشی در عالم است که بعد از جایگاه پروردگار

هرگز بازیگری ندارند...

آنها خودشان  بازی می دهند خیانت و دروغ و سیاهی را...

از کنار نامشان  که میگذری آهسته گذر کن

آنها دلشان  لرزان است 

تا که آسیبی به فرزندان و زندگیشان نرسد....


[ سه شنبه 101/7/19 ] [ 6:44 صبح ] [ زهره صفی آریان

ی تکه ابر تو آسمان شهرم دیده نمیشه ، در فصلی هستیم که هر ساله بارش باران ، زمین را معطر و آبیاری میکرد و خزانه های آبی را پر میکرد ، با حضور هیچ شخصیتی نمیشه خیر و برکت زمانه را تضمین کرد این افکار هم به خرافه پیوند زده شد . آینده نگری هر شهر و دیاری به هوشیاری و خلاقیت حاکمانیست که حکمرانی میکنند و برای آنها تصمیم میگیرند که مردمان آن شهر و دیار در مضیغه نباشند ، امسال سال کویری شهر و دیارم شد واین خشکسالی شهرم را از کوتاهی مسئولین کشورم میدانم ، نه (9) سال پیش ، پیش بینی خشکی سد شهر مشخص شد اما اقدامی نشد ؟؟؟!!! 


[ شنبه 101/7/16 ] [ 7:55 صبح ] [ زهره صفی آریان

بدان ، با که معاشرت میکنی بعضی ترا تا سطح زیر صفر  پایین میکشند تا قضاوتت کنند پس جایز نیست با این اشخاص سفره دل را باز کنی ، در برخورد اولیه با کلی سیاست و سیاه بازی و دروغ وحیله در قلبت جای میگیرند و به وقتش چنان ضربه ای نهیب بهت میزنند که حتی ندانی از که و کجا ضربه شدی و زندگیت را از هم می پاشند ، این را بدان ذات و سرشت آدمی که اول دلسوز خودش هست تا خودت بفکر خود نباشی دیگری هرگز بفکر تو نخواهد بود بلکه میخواهد از تو پله ها بسازد و فقط خودش واهالیش را بالا بکشد بعد تو می مانی همان که پله های زیر پاهای آنان ، مهم اینکه سر فرصت از تو سؤاستفاده شده و همچنان باز مانده ای.؟؟!! پس بدان با هر کسی معاشرت نکن ، نه گفتن را یاد بگیر و خود را بازیچه دستان آنان قرار نده .  


[ جمعه 101/7/15 ] [ 7:40 صبح ] [ زهره صفی آریان

اگر فرد،  فهمیده و باشعور باشه بدون اینکه بارها تجربه کند وقتی به رفتارهای ممنوعه رسید غیر معقول رفتار نمیکند ، آزادی میدان دادن برای کسی هست که جنبه داشته باشه ، از حد خود پا فراتر گذاشتن یعنی کنترل نداشتن لغزیدن و به دام شیاطین گرفتار شدن ، افراد.، اگر در خانواده تربیت شدند نیازی نیست که جامعه اقدام نماید اگر تربیت شخص به جامعه محول شود جامعه هم قانونی بر خورد میکند و امکان اثر گذاری مثبت ، بسیار کم است و منجر به تخریب شخصیتی میشود ، پس گاهی سرزنشهای خانواده گره از کار باز میکند و شخص بخودش میآید که بهتره رفتار شخصیتی را از ریشه و بن اصلاح کرد . 


[ پنج شنبه 101/7/14 ] [ 8:55 عصر ] [ زهره صفی آریان

 

وقتی کلامی را جاری کردی ارتعاشی میسازی و ارتعاش تو موجی می سازد در دل مخاطب  ،  گاهی این موج می تواند کسی را به زیر برد و گاهی به اوج  ،  اولین کسی که با این موج به بالا یا پائین میرود خود تو هستی  ،  مگذار موج کلامت ترا به نزول سوق دهد...  اگر نمی دانی نگو..  ! اگر می دانی به بهترین شیوه بگو!  باید همواره زیباترینهایت رابر زبان آوری  !  حتی به هنگامه ی خشم  !  آنچه که کلام تو  ،  جاری می سازد  ...  همه آن چیزی است که تو در آن لحظه هستی  ،  بگذار تا فقط خوبیهایت جاری شود  . 


[ دوشنبه 101/7/11 ] [ 5:33 عصر ] [ زهره صفی آریان

وقتی یک نفر میمیره، ذهنش «هفت دقیقه» زنده می‌مونه و فعالیت میکنه. توی اون «هفت دقیقه» تمام خاطرات اون فرد به شکل یه رویا براش به تصویر کشیده میشن .. «هفت دقیقه» در برابر «یک عمر زندگی» .. وقتی بهش فکر می‌کنی احساس عجیبی به آدم دست میده ..میشه کاری کرد که اون «هفت دقیقه» ارزشش با «یک عمر برابری» کنه؟ اصلا «هفت دقیقه»های ما آدما چقدر قراره شیرین باشن؟ چقدر قراره تلخ باشن؟

کیا هستن که زمان زیادی از اون «هفت دقیقه» هامون رو به خودشون اختصاص دادن؟ این «هفت دقیقه»ها باعث میشن اون لحظه‌های آخر از خیلی چیزا پشیمون باشیم یا نه؟ خوشحال باشیم از انجامشون؟

 

اگر فقط «هفت دقیقه» مهلت زندگی داشتیم با کی اون «هفت دقیقه» رو می‌گذروندیم


[ دوشنبه 101/7/11 ] [ 9:44 صبح ] [ زهره صفی آریان

اخلاقی که با شیر بیاد با مرگ میره،  کاملا درسته ذات خراب هرگز صاف نمیشه  ،  خلق محمدی هم هرگز خراب نمیشه  ، اخلاقی که اکتسابی بوجود بیاد پس از چندی به ذات اصلی برمیگردد اما افسوس از اطرافیان که باید متحمل همچین شخصیتی باشند  ،  دوست و آشنا گاهی با او برخورد دارند ومتوجه نمیشوند اما اشخاصی که مدام با او زندگی میکنند چه باری را باید به یدک بکشند  !  خدا راشکر که میگذرد اگر صبوری و گذر زمان نبود  چه ها میشد  .  دل خوش دار که خدایی هست  


[ شنبه 101/7/9 ] [ 1:4 عصر ] [ زهره صفی آریان

بعضی برحسب علاقه کاری، شخصیتش همچون کارش خشک و بی روح هست  ،  طرف همچون سازه بنائیش  ،  مغزش هم سیمانی میشود  ،  نه ورودی حالیش هست نه خروجی  .  نه رفتار اجتماعیش تعادل دارد نه با خودش در صلح و آرامش  .  


[ شنبه 101/7/9 ] [ 6:47 صبح ] [ زهره صفی آریان

گاهی میخواهی گذشت کنی  اما طرف مقابلت خیره سر و خیلی از تو دوره،  درک گذشتهای ترا ندارد  ،  پس به سیم آخر میزنی  و تو هم با او مقابله میکنی  ،  طرف بس که عقده ها از کودکی در خود جمع کرده به تو که میرسه میخواهد عقده و کمبودهای دیرینه اش را سر تو خالی کند بدون اینکه بفهمد که با این رفتارها چه عواقبی را برای خودش و طرف مقابل رقم میزند  ،  فکر،  نگو در اغما بسر میبره  .  زبان  ،  نگو که همچون شلاق اژدها تا جد آدمی را به آتش میکشه  ،  رفتار  ،  نگو که هیچ بوی انسانیت نبرده،  فقط و فقط کارش در زندگی شده انتقام بگیره و عقده ها خالی کندو مدام  دیگران را تمسخر کند! اینقدر شعور نداره که چه ها به سر خانواده آورده و می آورد فقط بفکر خودش هست که از مخمصه ها رها شه نمی داند که چگونه اهالی را در بند جهالت خودش اسیر میکند  . از آن کس فاصله بگیر که خود را همه کاره دیگران میداند ودائم در امورات دیگران مداخله میکند اما نتوانسته رضایت خانواده اش را جلب کند. فقط با زور گوییها و ندانمکاریهایش در انجام  امورات گره انداخته و فقط ادعا دارد واما هیچ  ،!!!  


[ جمعه 101/7/8 ] [ 10:27 عصر ] [ زهره صفی آریان

ساعت آرام گرد اتاقم ، ثانیه ها را سریع طی میکند ، پیامی ازین ساعت دریافت میکنم که دگر فرصت کم است ، هر چه بی توجه به گذر  زمان بودم حال دگر به  خود آیم و در یابم وقتی باقی نمانده ، بهتر هست امورات را تا حد توان سرو سامان بخشم ، و خویشتن خویش را آسوده گردانم .

The quiet clock around my room passes quickly, I receive a message from this clock that there is not much time left, the more I was unaware of the passage of time, the more I come to my senses and realize that when there is not left, it is better to do things as much as possible. I will take care of myself, and I will make myself comfortable.   zohre Safiarian


[ دوشنبه 100/8/17 ] [ 3:38 عصر ] [ زهره صفی آریان
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 25873